در برگ ريزان زندگي
آن هنگام كه از برودت نگاه هايي بي فروغ
دست ياراي نوشتن نداشت و
كلمات در گلوگاه سكوت گنگ مي ماند...
تو
پرتو روشني بودي در فصل سرد دلواپسي
كه واژه ها را گرما و معنا بخشيدي
باشد كه با دست هاي دعايت
در اوج
بنشينند...
"باران"قرباني