كربلا در كربلا مي ماند اگر زينب نبود...
...
تار شد ديدگان فاطمي ام
بر سرم بس كه سنگ باريدند
قافله تا به شهر وارد شد
كودكان مثل بيد لرزيدند
پاي محمل زنان رقاصه
همگي بر رباب خنديدند
...
يا حسين
...
دل خون شدم چو لاله
افتاده ام ز ناله
ترسم بميرد امشب
رقيه سه ساله
...
حسين بي سر من
عزيز مادر من
از آتش حرم سوخت
هم بال و هم پر من
...
اين من و اشك يتيمان
اين تو و خيل شهيدان
تا كشيدي دامن از من
مي چكد اشكم به دامان
...
زينب دل خسته آوا مي دهد
در بغل جسم تو را جا مي دهد
يابن زهرا من نمي دانم چرا
قتلگاهت بوي زهرا مي دهد
...
خدايا سقا غريب و تنها
تو چشماش داره موج مي زنه غروب دريا
...
ابا الفضل چي اومده سر پيكر تو
رسيده لحظه ي آخر تو
خاليه جاي مادر تو
...
چه خشكه لبهات
رو خاكه دستات
مي گن با تير حرمله شد پر خون چشمات
...
ابا الفضل برادر تو تنهاي تنهاست
مي رسه عطر گل ياس
اومده زهرا كف العباس
...
علمدار خدانگهدار
...
...
جوانان بني هاشم بياييد
علي را بر در خيمه رسانيد
خدا داند كه من طاقت ندارم
علي را بر در خيمه رسانم...
يا حسين
ياد تو همدم ما در كوچه هاي باران
نامت سرود هستي در رويش بهاران
آن روز گر چه باغت شد لاله زار پرپر
هر برگ پرپر آن امروز شد گلستان
حالا تمام هستي آيينه غم توست
پاسخ به دعوت تو لبيك روزگاران
آن خيمه ها كه مي سوخت خيمه نبود دل بود
دل هاي عاشقانت دل هاي داغداران
داغ تو مثل خورشيد در تيرگي درخشيد
شد كربلا چراغي در رهگذار دوران
خون حماسه ي تو در قلب عشق جاري است
تا هست شور مستي تا هست نور ايمان
مصطفي محدثي خراساني
اصلا حسين جنس غمش فرق مي كند
اين راه عشق پيچ و خمش فرق مي كند
اينجا گدا هميشه طلبكار مي شود
اينجا كه آمدي كرمش فرق مي كند
صد مرده زنده مي شود از ذكر يا حسين
عيساي اين خانواده دمش فرق مي كند
محرم آمد و ماه عزا شد
مه جانبازي خون خدا شد
جوانمردان عالم را بگوييد
دوباره شور عاشورا به پا شد
سوختن با تو به پروانه شدن مي ارزد
عشق اين بار به ديوانه شدن مي ارزد
گر چه خاكسترم و همسفر باد ولي
جستجوي تو به بي خانه شدن مي ارزد
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است...
بي شك گداي خانه ات آقا شود حسين
هر قطره پيش تو دريا شود حسين
فيض گدايي تو به هر كس نمي رسد
بايد كه زير نامه اش امضا شود حسين
شهادت امام سجاد(ع) را به پيشگاه امام زمان(عج) و تمامي
شيعيان تسليت مي گوييم.
مختصري از شرح حال حضرت قاسم(ع)
حضرت قاسم(ع) فرزند امام حسن مجتبي(ع) است
و مادرش رَمله نام دارد. مرحوم شيخ مفيد، سه نفر
از فرزندان امام حسن(ع) را نام برده كه در كربلا
به شهادت رسيدهاند كه عبارتند از: قاسم، ابوبكر
و عبدالله. و مرحوم محدث قمي فرزند ديگري به نام
عبيدالله نيز ياد كرده است كه او نيز در كربلا شهيد شد.
حضرت قاسم(ع) نوجواني بود كه هنوز به سن بلوغ
نرسيده بود. او دو ساله بود كه پدرش شهيد شد
و در مهد تربيت حسيني بزرگ شد و آن روح بلند و
همت عالي در اين جوان هاشمي اثري عميق كرد
و با اينكه در واقعهي كربلا، نوجواني كم سن و سال
بود اما وقتي به ميدان رفت بر خلاف انتظار لشكريان
دشمن، چنان با شهامت و دليرانه جنگيد و بر قلب
دشمن تاخت تا اينكه بر او حمله كرده و شهيدش نمودند.
شهادت حضرت قاسم(ع) در سال 61 هجري قمري رخ
داد و آن طور كه سن آن حضرت را 13 سال نوشته اند،
تاريخ ولادت ايشان را ميتوان اوائل
سال 48 هجري قمري تخمين زد.
آن چه مورخان درباره ورود اهل بيت (عليه السلام ) به مجلس يزيد نوشته اند، مفصل و جان كاه است . هنگام ورود به مجلس يزيد على بن الحسين (عليه السلام) فرمود:
انشدك الله يا يزيد ما ظنك برسول الله لورا ناعلى هذه الحالة .
يعنى ؛ سوگند به خدا، اى يزيد، چه گمان دارى به رسول خدا اگر ما را بر اين حال مشاهده كند.
وقتى امام سجاد (عليه السلام ) نام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را به ميان مى آورد، همه از خود مى پرسند: مگر ميان اين كاروان اسيران با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبتى هست ؟
اين پرسش به قدرى جدى است كه يزيد نمى تواند خود را بى تفاوت نشان دهد. ناگزير مى شود: زنجيرها را از على بن الحسين (عليه السلام ) بردارد! يزيد با اين كار، مى خواهد رحمت و عطوفت خود را به حاضران بنماياند. غافل از اين كه پذيرش اعتراض امام سجاد (عليه السلام ) آغاز افشا شدن ماهيت زشت حكومت اوست و فرو افتادن غل و زنجيرها از اندام على بن الحسين (عليه السلام ) به معناى فرو شكستن نخستين حصارهايى است كه او - يزيد - خود را در پشت آنها مخفى داشته است .
اهل بيت در مجلس يزيد جاى مى گيرند و ماءموران سر مقدس سيد الشهدا را پيش مى آورند و در مقابل يزيد مى گذارند.
يزيد شعر مى خواند:
يفلقن هاما من رجال اعزة علينا و هم كانوا اعق واظلما
يعنى ؛ شمشيرها، سرمردانى را مى شكافند كه نزد ما گرامى هستند ولى چه مى توان كرد كه آنان در دشمنى و ستم پيشدستى كرده اند!
على بن الحسين (عليه السلام ) كه در ميان اسيران قرار داشت ، فرمود:
اى يزيد! بهتر است به جاى شعرى كه خواندى ، اين آيه از قرآن را بشنوى كه خداوند مى فرمايد:
ما اصابكم من مصبية فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراءها ان ذلك على الله يسير. لكيلا تاءسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم والله لا يحب كل مختال فخور. (1)
يعنى ؛ هيچ مصيبتى در زمين و يا در بدن متوجه شما نمى شود مگر اين كه قبل از آن ، از سوى ما«خداوند» در كتابى پيش بينى شده و رقم خورده باشد، و اين بر خدا آسان است . تا بر آنچه از دست مى دهيد اندوهگين نباشيد و به آنچه به دست مى آوريد شادمانى نكنيد و خداوند هيچ متكبر خودستايى را دوست ندارد.
آنچه امام سجاد (عليه السلام ) از اين آيه مى جويد اين است كه به يزيد يادآورى كند اگر ما عزيزانى را از دست دادده ايم ، جاى شماتت و ملامت ندارد و اگر تو احساس مى كنى چيزى به دست آورده اى ، مجال خوشى و سرمستى نخواهد داشت . و تو با اين فخر فروشى و بزرگ نمايى منفور درگاه خدا هستى .
يزيد كه منظور امام و پيام آيه را دريافته بود، بشدت خشمگين شد و گفت :
آيه ديگرى هم در قرآن هست كه آن آيه درباره شما مناسب تر است :و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير. (2) يعنى ؛ هر بلا و مصيبتى كه به شما مى رسد، نتيجه دستاوردهاى خود شماست .
يزيد با اين آيه مى خواهد بگويد كه اگر شما در برابر خلافت من سر تسليم و سازش فرود مى آوريد، با اين حوادث روبرو نمى شديد. پس اين شما هستيد كه قدم در اين راه گذاشته ايد.(3) اما امام سجاد (عليه السلام ) به او مى گويد:
لا تطعموا ان تهينونا و نكرمكم و ان نكف الاذى عنكم و تؤ ذونا
فالله يعلم انا لا نحبكم و لا نلومكم ان لم تحبونا
يعنى ؛ شما انتظار داريد كه ما را مورد اهانت قرار دهيد ولى ما شما را اكرام كنيم ! ما را مورد آزار و شكنجه قرار دهيد ولى ما دست از شما برداريم ! خدا مى داند كه ما هرگز شما را دوست نمى داريم و البته شما را ملامت نخواهيم كرد بر اين كه دوست دار ما نيستيد.
يزيد مى گويد: در اين جا حق با شماست ولى اصولا پدر و جد تو - پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) - تلاش كردند تا قدرت را به كف آورند و امير باشند و با ما به نزاع و درگيرى پرداختند…
على بن الحسين (عليه السلام ) در پاسخ او فرمود:
اى پسر معاويه و هند! قبل از اين كه تو به دنيا بيايى ، پيامبرى و حكومت از آن جد و نياكان من بوده است . روز بدر، احد و احزاب پرچم پيروزمند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در دست پدر من - على بن ابى طالب (عليه السلام –( بود در حالى كه پدر و جد تو پرچم كفر را در دست داشتند!
سخن كه به اين جا انجاميد، چنان يزيد به بن بست رسيده بود كه چاره اى جز سكوت نداشت . البته اگر اين سخنان در محفلى خصوصى رد و بدل شده بود چه بسا يزيد، بيش از اين ها ناشكيبايى مى كرد و امام على بن الحسين (عليه السلام ) را خاموش مى كرد و مى كشت .اما يزيد در آن محفل عمومى گام در ميدان مناظره و اثبات حقانيت خويش گذارده و اكنون مجلس در وضعيتى قرار گرفته است كه او ناچار به ادامه آن وضع است .
امام سجاد (عليه السلام ) كه شرايط دگرگون شده مجلس را شاهد بود و نفوذ سخنانش را در حاضران احساس مى نمود، آهنگ سخن را از شيوه استدلالى به روش عاطفى تغيير داد. نه براى متاءثر ساختن يزيد! بلكه براى بيدار ساختن وجدان ها و عواطفى كه اكنون با سخنان و استدلال هاى او شعورشان رو به بيدارى نهاده است . امام فرمود:
اى يزيد! اگر درك مى كردى و مى دانستى كه چه كرده اى و با پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان ما چه رفتارى داشته اى و اگر براستى قادر بودى عمق اين فاجعه را بشناسى به كوه ها مى گريختى بر ريگها مى خفتى و آرام نمى گرفتي.
امام نگاهى هم به مردم دارد، به حاضران مجلس يزيد! و مى فرمايد:
ماذا تقولون اذ قال النبى لكم ماذا فعتلتم و انتم آخر الامم
بعترتى و باهل بعد مفتقدى منهم اسارى و منهم ضرجوا بدم (4)
يعنى ؛ چه پاسخ خواهيد داشت آن گاه كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به شما بگويد: شمايان كه سرآمد امت ها هستيد، با عترت من و خاندان ، بعد از رحلت من چه كرديد! برخى را به اسارت كشانديد و گروهى را به خون شان آغشته ساختيد! (5)
پي نوشت ها:
1- حديد 23-22
2- شورى /30
3- تاريخ طبرى 7/376
4- بحار الانوار 45/131
5- امام سجاد(ع)، احمد ترابي
امام علي بن حسين بن علي بن ابيطالب عليه السلام مشهور به سجاد، چهارمين امام شيعيان بنا به قولي مشهور، در پنجم شعبان سال 38 هجري قمري متولد شد و در 12 محرم سال 95 هجري قمري به دست وليد بن عبدالملك به شهادت رسيد. امام زين العابدين عليه السلام زماني ديده به جهان گشود كه زمام امور در دست جد بزرگوارش امام علي بن ابيطالب عليه السلام بود. آن حضرت 3 سال از خلافت علوي و حكومت چند ماهه امام حسن عليه السلام را درك كرد. امام سجاد عليه السلام در عاشوراي سال 61 هجري قمري حضور داشت و در آن واقعه به صورتي معجزه آسا نجات يافت و پس از شهادت پدرش امام حسين عليه السلام مسئوليت زمامداري شيعيان از جانب خدا بر عهده او گذاشته شد و از آن روز تا روزي كه به شهادت رسيد زمامداراني چون يزيد بن معاويه، عبدالله بن زبير، معاويه بن يزيد، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان و وليد بن عبدالملك، معاصر بود.
امام سجاد عليه السلام در اوضاع ناگوار اجتماعي آن روز كه ارزش هاي ديني دست خوش تغيير و تحريف امويان قرار گرفته بود، مهم ترين كار خويش را در زمينه برقراري پيوند مردم با خدا، با دعا آغاز كرد.
چنين بود كه مردم تحت تأثير رو حيات آن حضرت قرار گرفتند و شيفته مرام و روش او شدند و بسياري از طالبان علم و دانش در مسلك راويان حديث او در آمدند و از سرچشمه زلال دانش وي كه برخاسته از علوم رسول خدا (ص) و اميرالمؤمنين عليه السلام بود، بهره ها جستند.
95 هجري قمري به دست وليد بن عبدالملك به شهادت رسيد. امام زين العابدين عليه السلام زماني ديده به جهان گشود كه زمام امور در دست جد بزرگوارش امام علي بن ابيطالب عليه السلام بود. آن حضرت 3 سال از خلافت علوي و حكومت چند ماهه امام حسن عليه السلام را درك كرد. امام سجاد عليه السلام در عاشوراي سال 61 هجري قمري حضور داشت و در آن واقعه به صورتي معجزه آسا نجات يافت و پس از شهادت پدرش امام حسين عليه السلام مسئوليت زمامداري شيعيان از جانب خدا بر عهده او گذاشته شد و از آن روز تا روزي كه به شهادت رسيد زمامداراني چون يزيد بن معاويه، عبدالله بن زبير، معاويه بن يزيد، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان و وليد بن عبدالملك، معاصر بود.
در هنگام حركت از كربلا عمر سعد دستور داد كه اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قيس بن قرّه گويد: هرگز فراموش نميكنم لحظهاي را كه زينب دختر فاطمه (سلامالله عليها) را از كنار كشته بر خاك افتاده برادرش حسين (عليه السلام)عبور دادند كه از سوز دل ميناليد ... و امام سجاد (عليهالسلام) ميفرمايد: ... من به شهدا نگريستم كه روي خاك افتاده و كسي آنها را دفن نكرده، سينهام تنگ شد و به اندازهاي بر من سخت گذشت كه نزديك بود جانم بر آيد و عمهام زينب وقتي از حالم با خبر شد مرا دلداري داد كه بي تابي نكنم.
در كربلا چه گذشت، ص 492 و حسين نفس مطمئنه، محمدعلي عالمي، انتشارات هاد، ص 306
دوستان عزيز در ذيل گزيده اي از فلسفه قيام امام حسين (ع)آورده شده است:
امام حسين(ع) ضمن وصيّتنامهاي كه هنگام خروج از مدينه و در زمان وداع با برادرش محمّد بنحنفيّه براي وي نوشت، هدف از حركت خويش را چنين بازگو كرد:
من نه از روي سرمستي و گستاخي و نه براي فساد و ستمگري حركت كردم. بلكه تنها براي طلب اصلاح در امّت جدم حركت كردم. ميخواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيره جدم و پدرم علي بنابيطالب عمل كنم.
و در زيارتهاي مختلف كه در باره امام حسين(ع) از امامان(ع) وارد شده، اين تعابير فراوان ديده ميشود:
«اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الْصَّلوهَ وَ آتَيْتَ الزَّكوهَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ»
گواهي ميدهم كه تو نماز را بپا داشتي و زكات دادي و امر به معروف و نهي از منكر كردي.
از اين عبارات، اهداف ذيل را از قيام حضرت، ميتوان استفاده كرد:
الف ـ طلب اصلاح در امور امّت پيامبر(ص)
ب ـ امر به معروف
ج ـ نهي از منكر
د ـ عمل به سيره رسولخدا(ص) و اميرالمؤمنين(ع) همانند برپايي نماز و پرداخت زكات
ونيز حضرت در نامهاي كه در زمان اقامت خويش در مكّه در پاسخ دعوت به نامههاي اشراف و بزرگان كوفه مبني بر آمدن به كوفه، نوشتند، فلسفه قيام خود را چنين بيان فرمودند:
به جانم سوگند، پيشوا كسي است كه به كتاب خدا عمل كند، عدل و داد را محقق سازد، معتقد به حقّ باشد، خود را به آنچه در راه خدا هست پايدار بدارد.
امام(ع) در اين نامه، هدف از قيام را، تلاش در جهت برپايي حكومتي ميداند كه رهبر و پيشواي آن، صفات و امتيازات ذيل را دارا باشد:
الف ـ به كتاب خدا حكم كند.
ب ـ عدالت را در جامعه حاكم كند.
ج ـ متديّن ومعتقد به دين خدا باشد.
د ـ خود را وقف خدا و اهداف الهي كند.
تاسوعا در تاريخ شيعه، نهم محرم است و ريشه آن كلمه «تسع » به معني 9ميباشد.
از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: تاسوعا روزي است كه حسين (ع) و يارانش در آن روز در كربلا محاصره شدند و سپاه شام پيرامونش حلقه وار گرد آمده او را از حركت بازداشتند و پسر مرجانه و عمر بن سعد در آن روز شادمان كه لشكري انبوه، به اختيار دارند و حسين (ع) و يارانش را ضعيف شمردند و يقين كردند كه ديگر حسين(ع) ، يار و ياوري ندارد و مردم عراق به مدد او نخواهند آمد. سپس فرمود: پدرم به فداي آن مستضعف غريب ،
مقام شامخ و با عظمت حضرت ابوالفضل العباس (ع) فرزند رشيد اميرالمؤمنين (ع) و موقعيت خاص ايشان باعث شده است تا يك روز (تاسوعا) به عنوان يادبود ايشان قرار گيرد.
چه كوتاه است فاصله ميان بالا رفتن دست علي(ع) و بالا رفتن
سر حسين(ع)
فاصله اي از ظهر غدير تا ظهر عاشورا...
قرن هاست كه فرياد «هل من ناصر» سيد الشهدا(ع) پهنه زمان را پيموده است و چون نفخات روح بخش روح القدس بر هر زمين مرده اي كه گذشته است آنرا به حيات عشقش بارور ساخته و اين چنيني همه تاريخ تو گويي روزي بيش نيست و آن روز عاشوراست.... از عاشوراي سال 61 هجري قمري، ديگر زمان از عاشورا نگذشته است و همه روزها عاشوراست. زمان بر امتحان من و تو مي گردد تا ببيند كه چون صداي «هل من ناصر» امام عشق برخيزد، چه مي كنيم. (شهيد سيدمرتضي آويني)
...بوي سيب ميآيد