.
.
بسكه گفتم زبان من فرسود
چكنم پند من ندارد سود
گر چه در پاكي تو نيست شكي
اين نمي داند از هزار يكي
شب اگر با مسيح در فلكي
مورد تهمتي اگر ملكي
لب بدگو نمي توان بستن
از بد او نمي توان رستن
حسن خود را ز كس مگير قياس
گفتمت قدر خويشتن بشناس
آمدنت قطعيست، منتظرت هستيم....
خدايا ! گرفتارم بپسند ..........گرفتار خودت!