امروز خواب ماندم و فردا نديدمت
فردا به خويش آمدم اما نديدمت
با من كه جانماز شبم قهر كرده است
چندين شب است نيمه شبها نديدمت
خواب و خيال غير تو را بسكه ديده ام
يك شب تو را به خواب، به رويا نديدمت
ديدي گناه شوق مرا كوركور كرد
ديدي تو را به چشم تماشا نديدمت
اشكم چكيد و چشم مرا با خودش نبرد
من قطره ماندم و لب دريا نديدمت
اي ساحل نجات دو عالم بيا بيا
زيباترين سلاله ي خاتم بيا بيا
صد مرده زنده گر شود از يك دم مسيح
هستي مسيح عيسي مريم بيا بيا
بعد از هزار و يكصدو چندي ز غيبتت
گشته قبول توبه ي آدم بيا بيا
صداي آمدنت را به گوش ما برسان
زمان غيبت خود را به انتها برسان
نگاه نافذ خود را بر اين گدا انداز
براي درد نهفته كمي دوا برسان
اگرچه بهر ظهورت نكرده ام كاري
بيا و بر لب ما فرصت دعا برسان