با یاد حنجری که بریدند از قفا
هر روز ماست ماه محرم بیا بیا
در سوگ سینه ای که سنان با سنان شکافت
سوزد هنوز سینه ما هم، بیا بیا
مهمان نگاهم شو، در يك شب رويايي
بگشاي به روي من، يك پنجره زيبايي
فانوس نگاهم را آويخته ام بر در
من منتظرم زيرا، گفتند: "تو مي آيي"
بي تابتر از موجم،بي خوابتر از دريا
من مانده ام و يادت با يك شب يلدايي
تا عابر چشمانم، ره گم نكند در شب
بر كوچه بتابان نور، اي ماه تماشايي
از پهنه ي چشمانت، موج آمد و دل را برد
آري شده ام اينك... دريايي دريايي
از غم هجر دلم شوق گريبان دارد
دل هجران زده آيا سرو سامان دارد؟
نه فقط در غم دلبر دل من ميسوزد
هر طرف مينگرم عاشق حيران دارد
چند سال است كه من منتظرم برگردي
اي مسافر! سفر هجر تو پايان دارد؟!
گر كه يوسف نكند ميل به ديدار وطن
دل يعقوب به برگشتنش ايمان دارد
كرم توست كه ما را بخري ورنه گدا
چه متاعي جهت عرضه به سلطان دارد
هر چه گفتيم، كمي از غمتان هم نشده
كربلايت چقدر رنج فراوان دارد
شب و روز تو شده گريه به غمهاي حسين
چشمهايت خبر از سينه ي سوزان دارد
عالم از گفتن يك نام دگرگون شده است
چه سروشي است كه اين ذكر حسين جان دارد