به دست خود درختي مي نشانم
به پايش جوي آبي مي كشانم
كمي تخم چمن بر روي خاكش
براي يادگاري مي فشانم
درختم كم كم آرد برگ و باري
بسازد بر سر خود شاخساري
چمن رويد درآنجا سبز و خرم
شود زير درختم سبزه زاري
به تابستان كه گرما رو نمايد
درختم چتر خود را مي گشايد
خنك مي سازد آنجا را ز سايه
دل هر رهگذر را مي ربايد
به پايش خسته اي بي حال و بي تاب
ميان روز گرمي مي رود خواب
شود بيدار و گويد اي كه اينجا
درختي كاشتي،روح تو شاداب