بيا كه سوز دلم ترانه مي سازد
براي ديدن رويت بهانه مي سازد
بيا ز غربت ديرينه ات كه چنين
ز درد فراقت غمگنانه مي سازد
اگر ز غم شده رويم خزان ولي چشمم
چو ابرهاي بهاري فسانه مي سازد
به شعله عشق تو چون پروانه
صد جان فداي جانانه مي سازد
" باران" خجل از بضاعت خويش است
و از توشه ي احساس ترانه مي سازد
"باران" الهه قرباني